جریان ارتجاعی پژاک، در تقابل با سرنگونی جمهوری اسلامی
نگاهی به اساسنامه پژاک
سیروان قادری

پژاک یا حزب حیات آزاد کردستان، جزو آن دسته از نیروهای ارتجاعی و ضد مردمی است که نبض زندگی سیاسیش در دست حکومتهای سرکوبگرمنطقه است و با هرگونه تنش میان روابط این حکومتها، مواضع، تحرکات و جایگاه این جریان نیز بالا و پائین میشود. بطوری که در چند سال گذشته علنا به عنوان بازیچه قدرتنمایی و موازنه قوای بین این دولتها مورد استفاده قرار گرفته است که مردم و مرزنشینان بیگناه و فعالین آزادیخواه در کردستان، قربانیان اصلی این بده بستان سیاسی بوده اند. در این میان و بیش از همه، ایران، ترکیه و عراق بیشترین استفاده ابزاری را از این جریان دست ساز برده اند که متاخر ترین مورد آن، لشکرکشی و بمباران مناطق مرزی ایران و عراق توسط جمهوری اسلامی به بهانه پاکسازی پژاک بود. ما همان موقع اعلام کردیم که  "حمله به پژاک" بهانه قدرتنمائی جمهوری اسلامی در شرایط بحرانی منطقه، تضعیف اسلام سیاسی (هم پالگی های جمهوری اسلامی و طالبانیسم) در تحولات شمال آفریقا و خاورمیانه و زمزمه های سقوط دولت بشار اسد است که هدف اساسیش احیای توازن قوای منطقه ای جهت استفاده از آن در مذاکرات احتمالی آتی است. چند هفته پس از این لشکرکشی و با آغاز اولین دور از دیپلماسی مخفی در منطقه و نهایتا مذاکرات علنی ایران و حکومت اقلیم کردستان (عراق) که با اسقبال فراوان جمهوری اسلامی روبرو شد، مشخص شد که پژاک و حمله به آن، بهانه هدفی بزرگتر بود. از مباحث این مذاکرات مشخص است که مسعود بارزانی (رهبر حکومت اقلیم کردستان) در ملاقات با سران جمهوری اسلامی، مواضع دولتهای عراق و ترکیه را نمایندگی کرده است و ظاهرا جمهوری اسلامی به مقاصدش رسیده و به سادگی از کنار هیاهوی چند ماه گذشته اش دال بر پاکسازی منطقه از نیروهای پژاک گذشته است.

اما این تمام ماجرا نیست و یک سوال اساسی باقی میماند؛ چرا پژاک این شرایط را به قیمت قتل عام صدها و آوارگی هزاران انسان بیگناه مرز نشین قبول میکند، چه چیزی عاید پژاک میشود که امروز با سری بلند خبر از پیروزی میدهد؟ قاعدتا معادله پژاک با هر کدام از دولتهای منطقه، دو طرف دارد و طرفین معادله، شریک دستاوردهای حاصله هستند. تغزیه انگلی و زندگی و تحرک در شکافهای سیاسی و تنشهای منطقه ای و دست بالا پیدا کردن در "بازار رقابتی" ناسیونالیسم ارتجاعی کرد، از محصولاتی است که حکومتهای منطقه، از جمله جمهوری اسلامی ایران، آن را به طرق مختلف، دو دستی تقدیم پژاک میکنند. اما چرا پژاک به عنوان این مهره حیاتی برای دولتهای فاشیست منطقه انتخاب شده است؟ چرا دیگر سازمانهای ناسیونالیست دست ساز، از جمله جریانات مختلف موسوم به "سازمان زحمت کشان کردستان" برای این مهم انتخاب نشده اند؟ مگر نه اینکه این جریانات، همچون پژاک، بر دوش هیچ جنبش اجتماعی واقعی ای بنا نشده اند؟ مگر غیر از این است که این جریانات در دل تحولات و توازن قوای دولتهای منطقه و برای مقاصد معینی ایجاد شده اند؟ پاسخ را بنظر من باید در زمان و نحوه شکل گیری و همچنین منافعی که موجب خلق این جریانات شد، جستجو کرد. سازمان زحمتکشان کردستان ایران و جریانات منشعب از آن اگرچه در شکل تشکیل، تشابه کامل با پژاک دارند اما محتوا و بازدهی سیاسی آنها برای دولتها، کاملا متفاوت با پژاک است که چرائی جدال و تنشهای میان آنها (سازمانهای موسوم به "زحمتکشان کردستان" و پژاک) نیز بر مبنای همین استدلال، قابل تعریف است.

پژاک در تقابل با هر نوع گرایش سرنگونی طلبانه در ایران و کردستان قرار دارد و به این اعتبار کم خطر تر از جریانات دیگر است. حال اینکه جریانات متفرقه سازمان زحمتکشان کردستان، در حیات خلوت سودای عراقیزه شدن ایران و تبدیل شدن به بازوی عمل مستقیم آمریکا و ناتو در کردستان در صورت حمله به ایران (سناریوی سیاه) ایجاد شدند و جزو متحدین آمریکا و ناتو بشمار میایند. بنا بر تعریف، تعویض جمهوری اسلامی ایران با نظام مطلوب آمریکا و متحدنیش، حلقه اصلی نزدیک شدن این باندهای فرقه ای ارتجاعی به امیالشان است. فراموش نکنیم که در دوره حمله به عراق توسط آمریکا و متحدینش و محتمل شدن حمله همزمان به ایران، جریان موسوم به "سازمان زحمتکشان کردستان ایران (باند عبدالله مهتدی-ایلخانی زاده)"، دارای برو بیائی بود. درست پس از شکست سیاستهای آمریکا و اروپا درعراق و کمرنگ شدن سیاست "عراقیزه کردن ایران"، این جریان هم دچار سردرگمی و از درون متلاشی و تبدیل به چند فرقه کوچکتر شد.

دلایل ایجاد سازمان پژاک و پر و بال دادن به آن، توسط خود دولتهای منطقه از جمله ایران، از اساس متفاوت بود. از نظر جمهوری اسلامی ایران، پژاک از دوجهت حائز اهمیت است، اولا از جانب آمریکا و غرب حمایت نمیشود و در "لیست سازمانهای تروریستی" این کشورها قرار گرفته است و دوما پژاک خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی نیست، اینچنین سازمان ارتجاعی با این مختصات، دارای موئلفه های لازم مورد ابزار قرار گرفتن توسط حکومت اسلامی ایران است. از طرفی به بهانه تحرکات تروریستی اش در منطقه، فضای کردستان را نظامی و امنيتی کرده و موجب سرکوب،  دستگیری و اعدام فعالین سیاسی و مدنی بسیاری شده و از سوی دیگر، به دلیل قرار داشتنش در "لیست سازمانهای تروریستی" موجبات "لشکر کشی موجه" و مانورهای نظامی در منطقه برای جمهوری اسلامی جهت موازنه قوا با دیگر دولتها را فراهم کرده است. ادامه حیات پژاک بسته به ماندن جمهوری اسلامی است و شانس تحقق امیالش تنها در "دمکراتیزه شدن" این حکومت (به تعبیر پژاک) است، این را فقط من یا مخالفین این جریان ارتجاعی دست ساز نمیگوئیم، این نکات در اساسنامه این حزب نیز قید شده است.

همينجا تاکيد کنم که نقد اساسنامه ای از پژاک، براى ما موضوعيت ندارد و ارفاق زيادى به این فرقه دست ساز است (همانگونه که نقد اساسنامه ای از جمهوری اسلامی یا جریانات متفرقه "سازمان زحمتکشان کردستان"). هدف ما نقد و افشاى جريانات قوم پرست و باند سياهى است. عملکرد تاکنونى این فرقه هاى ضد جامعه ماهيت واقعى و ارتجاعى آنان را برملا ميکند. ماهيت واقعى اين باندهاى سياسى را برنامه و اساسنامه آنها توضيح نميدهد بلکه ضرورت وجودى و عملکرد آنها توضيح ميدهد.

با اينحال برنامه و اساسنامه پژاک، ظرفیتهای ارتجاعی این فرقه دست ساز در تقابل با خواستهای آزادیخواهانه مردم، خصوصا طبقه کارگر و زحمتکشان در کردستان را به روشنی نشان میدهد. بسیاری از بخشهای اساسنامه این جریان، احتیاج به توضیح ندارد و به وضوح، ماهیت فرقه ای- قومی- عشیره ای این جریان را بیان میکند. از اینرو، عین مطلب را (بدون شرح) قید کرده ام (جملاتی که زیر آنها خط کشیده شده است مربوط به اساسنامه پژاک میباشد). همچنین بسیاری از موارد ذکر شده در این اساسنامه، در خصوص تعریف تاریخی از سیر تکامل و رشد بشر و نیروهای مولده، پیدایش و رشد اقتصاد سرمایه داری، پیدایش اقوام و ملل، تولید و توزیع و رابطه آنها با آزادی و برابری، تعریف انسان، چرائی استثمار زنان و غیره، مشتى خرافات سياسى است که قرار است يا جوان آرمانخواه و معترض را فريب دهد و سرباز اين صف کند و يا وسيله ابراز وجود سياسى طيف تکنوکرات "کرد" شود که فکر ميکند جمهورى اسلامى به اندازه کافى برايشان جا باز نميکند.

پیشگفتار برنامه پژاک، مرزبندی کامل این جریان با حقوق جهانشمول انسان است که با وقاحت صریح، انسان را نه موجودی اجتماعی بر پایه مناسبات انسانی بلکه بسته و محدود در قالبها، سنن و فرهنگ قومی- ملی تعریف میکند (مولتی کالچرالیسم):

"پروژه‌هايي با برچسب و هويت‌هاي غربي قادر نخواهند بود در اين منطقه به منشأ حل معضلات تبديل گردند، زيرا در ماهيت اين رهيافت‌ها توجه به خلق‌ها، به‌عنوان برجسته‌ترين فاکتور موثر در تحولات، وجود نداشته و آن‌ها را مخاطب قرار نمي‌دهند".

در بخش دیگری از این برنامه و اساسنامه، تاکید مجددی بر جایگزینی هویت کاذب قومی، بجای هویت انسانی شده است :

"ديگر بدون وجود خلق‌ها، نمي‌توان جهان را اداره نمود. ربع قرن و يا نيم‌قرن آينده شاهد توسعه نظام‌هاي دمکراتيک خلق‌ها خواهد بود. دوران اراده يک‌جانبه سرمايه‌داري بسر آمده است ".

 و در بخش دوم اساسنامه آمده است :

"نتيجه جنگ‌هاي سده بيستم اين بود که بدون خلق‌ها، دنيا اداره نخواهد شد. خلق‌ها هرچند نظام‌هاي دلخواه خود را ايجاد ننموده باشند اما در برابر سياست و اقتدار دولت، درصدد قبولاندن اراده دمکراتيک خود برآمدند. سالم‌ترين راه خروج از بحران، ايجاد سيستم دمکراتيک خلق‌هاست ".

راه حل مورد نظر پژاک در خصوص رفع ستم ملی در ایران، نیز اینگونه فرموله میشود :

"اين نظام با کاراکتر ويژه و خودمحورش در سطح جهاني نيز به صورت يک مانع اساسي در برابر پيشرفت دمکراتيزاسيون درآمده است. تمامي اين مسائل لزوم تحولات بنيادين و روند دمكراتيك نمودن نظام جمهوري اسلامي ايران را به يک ضرورت مبدل ساخته است ".

اين ارزيابى و سياست کمونيسم کارگرى امروز بيش از پيش روشن شده است که پیش شرط هرگونه تغيیر و تحول اساسی به نفع مردم، از جمله رفع ستم ملی، تنها و تنها از دریچه سرنگونی تمام و کمال جمهوری اسلامی و استقرار یک نظام آزاد و برابر و انسان محور ميگذرد. روشن است که ترم "دمکراتیزاسیون" و استراتژی "دمکراتیک نمودن نظام جمهوری اسلامی"، آنگونه که در اساسنامه پژاک قید شده، تلاشی است برای بزک کردن جمهوری اسلامی و سهم خواهی در قدرت سیاسی در مناطق غربی ایران. پژاک اعلام میکند که خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی نیست چون موقعیت و حیات کنونیش را مدیون این رژیم و جنایات آن است. در فردای پس از سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی، پژاک و بخش عظیمی از نیروهای رنگارنگ ملی-اسلامی (از جمله اصلاح طلبان حکومتی در کردستان)، کاملا بی افق و حاشیه ای میشوند .

در ادامه این برنامه و با نیت مرزبندی کامل با گرایشات سرنگونه طلبانه آمده است :

"حزب حيات آزاد کردستان، با تکيه بر تجارب و ميراث سي ساله جنبش ملي‌ـ دمکراتيک و به دور از راهکارهاي داراي فرمول طبقاتي و ملي محدود، ارائه‌ برنامه‌اي با اهداف دمكراتيزه نمودن نظام جمهوري اسلامي ايران در چارچوب "ايراني دمكراتيك و كردستاني كنفدرال و آزاد" و بر پايه پارادايم "جامعه اکولوژيک‌ـ‌ دمکراتيک و آزاديخواهي جنسيتي"‌ رهبر آپو را همچون وظيفه‌اي اجتناب‌ناپذير مي‌داند ".
 
اجازه بدهید به صورت مختصر، جمله بندی "جامعه اکولوژيک‌ـ‌ دمکراتيک و آزاديخواهي جنسيتي" که از نوشته های عبدالله اوجالان (آپو) گرفته شده را توضیح دهم: این نگرش ارتجاعی، که خیلی قبلتر، توسط هواداران "اقتصاد بازار آزاد" و "مارکتیزاسیون" تمامی ابزار و امکانات رفاهی، پزشکی، آموزشی و غیره بشر فرموله شده است، معضلات و ناهنجاریهای اجتماعی، خصوصا نابرابری جنسیتی را نه در پروسه تولید سرمایه داری و قوانین دیکته شده دولتها، بلکه در منیت فردی و کج رویهای انسان میبیند و بدینسان، تاکیدی بر حقانیت نظم موجود میگذارد.

در بخش دوم این اساسنامه، توضیحات مفصلی در خصوص نقد "دمکراسی دولتی"، سیستم اقتصاد سرمایه داری و کلا مبانی فکری پژاک توام با حمله به سوسیالیسم داده شده است. تمامی این توضیحات در خدمت توجیه این جمله بندی در اساسنامه است :

"دمکراسي به معناي انکار دولت نبوده اما روپوش تزئيني دولت هم نيست. خواستن دموكراسي از راه براندازي دولت اشتباه محض است. صحيح‌ترين راه اتحاد اصول‌گرايانه دمکراسي و دولت است، به گونه‌اي كه اين دولت به تدريج و در درازمدت به خاموشي گرايد ".

این جمله بندی، با هر زرورق و قالب بندی٬ تماما در مقابل سرنگونی طلبی و آمال و آرزوهای مردم قرار دارد. پژاک در این بند از اساسنامه میگوید که سرنگونی نه تنها نمیتواند آزادی را حاصل شود بلکه پرداختن به آن، "اشتباه محض است "!

در همین بخش از اساسنامه، تعریف چرائی مخالفت پژاک با سرنگونی جمهوری اسلامی و از طرفی اعلام آمادگی این جریان برای شرکت در قدرت سیاسی در ایران زیر حاکمیت جمهوری اسلامی، آمده است :

" ايجاد حزبي سياسي بر محوريت سياست دمکراتيک به عنوان هماهنگ‌کننده فعاليت‌هاي ايدئولوژيک‌ـ تئوريک و مديريت جامعه دمکراتيک امري حياتي است. بدون مبدل شدن به آلترناتيو دولت و بدون تسليميت در برابر آن در صورت لزوم آمادگي جهت ايجاد سازش اصول‌گرايانه از طريق کنگره‌هاي خلق براي گذار از کائوس کنوني و ايجاد نهادها و تشکيلات متناسب با احتياجات هنري، علمي، اقتصادي، اخلاقي، اجتماعي، دفاع‌ ذاتي و سياسي مي‌تواند کاربرد داشته باشد "

آیا واقعا، اعضای پژاک، زندگی در سخت ترین شرایط ، بودن در کوه و کمر در سرمای بیش از ده درجه زير صفر را برای تحمیل اصلاحات "دمکراتیک" به جمهوری اسلامی اسلامی قبول کرده اند؟ آیا اساسا تحمیل این چنین خواسته هائی به جمهوری هار اسلامی امکان پذیر است؟ آیا واقعا میتوان هم جمهوری کثیف اسلامی را حفظ کرد و هم "ستم ملی-جنسی" را از بین برد؟ آیا اینچنین مورد استفاده ابزاری قرار گرفتن از جانب حکومتهای فاشیست منطقه، سزاوار جوانانی که با يک دنيا ارزو و البته توهم به پژاک میپیوندند میباشد؟ مجموعه این دست از سوالات و تناقضات در مقابل اعضا و هواداران این جریان است.  

اساسنامه پژاک، در قسمت دیگری از بخش دوم، به طریق روشنی تاکید میکند که هدف آنها از مبارزه نظامی، با "جنگهای رهائی ملی و قیامهای کلاسیک" متفاوت است و تنها در پی دستیابی به "دمکراسی" میباشند که البته در بالا توضیح دادم که منظور پژاک از "دمکراسی"، تحمیل اصلاحات به حکومت ایران و " دمكراتيزه نمودن نظام جمهوري اسلامي ايران" است :

" هدف جنگ و قيام، جدايي و انفکاک و يا تشکيل دولتي مستقل نيست و با دوره جنگ‌هاي رهايي ملي و قيام‌هاي کلاسيک هم متفاوت است. اگر نظامي استعمارگر، اشغالگر و يا نظام سركوب‌گر متفاوت‌تري بر مردم حكومت كند، شرايط اشغال حاكم است. در صورت اشغال، دفاع مشروع و بکارگيري آن ارجحيت مي‌يابد. هدف از دفاع مشروع تنها پايان بخشيدن به اشغال و تاسيس دمکراسي است ".

یک خط پائینتر، این موضع را روشنتر میکند و تاکیدی مجدد بر تمایز خود با خواسته سرنگونی  جمهوری اسلامی، میگذارد :

" نيروهاي دفاع از خلق آلترناتيو دولت نبوده و نيازهاي اساسي امنيتي را که دولت توان برآوردن آن‌ها را نداشته و يا آنکه خود مسبب اخلال در امنيت است، تأمين مي‌نمايد ".

جمله "ما آلترناتیو دولت نیستیم"، در بسیاری از بخشهای این اساسنامه به چشم میخورد که معنی ای بجز ابراز و اعلام وفاداری به حاکمیت اسلامی ندارد .

اينها مشتى از خروار است. پژاک و کپى هاى آن فرقه هاى دست ساز اند که موضع شان را دولتها و نيروهائى تعيين ميکنند که نان و پول و اسلحه شان را تامين ميکنند. اينها جريانات سياسى نيستند بلکه باند سياهى اند. جوانان در کردستان که از جمهورى اسلامى به تنگ آمدند و براى سرنگونى آن تلاش ميکنند٬ بايد اين فرقه هاى باند سياهى را طرد و صفوف شان را ترک کنند. براى امر آزادى بايد به اردوى آزاديخواهى و کمونيسم کارگرى پيوست. *